از آنجا که افراد بسیار کمی وقتشان را برای درک صحیح معنای مذاکره و پیروی از اصول آن صرف میکنند، اغلب افراد،حتی مدیران فروش خوب، فاقد هنر مذاکره کردن هستند. اولین و بزرگترین خطا، سوء برداشت از معنی واژه «مذاکره» است.
وقتی از افرادی حاضر در کارگاههای آموزشی میپرسم معنی «مذاکره کردن» چیست جوابهایی مانند این را دریافت میکنم: «چقدر کالا در یک معامله میتوانم به دست بیاورم»، «چقدر ارزانتر میتوانم آن را بخرم». بسیاری از افراد مذاکره کردن را فرآیند به کارگیری تکنیکهای ناراحت کننده برای طفره رفتن و پیروز شدن بر طرف مقابل میدانند و از نظر آنها موضوع اصلی مذاکره اغلب پیرامون قیمت و شرایط فروش است.
مذاکره کردن در زبان انگلیسی از negotiates که اسم مفعول negotiari لاتین است، اقتباس شده که معنای آن انجام کار تجاری است. درک این مفهوم آغازین بسیار مهم است، زیرا مشخص میکند هدف مذاکره، همفکری با طرف دیگر برای برای رسیدن به یک توافق جهت ادامه کار تجاری است.
با این وصف، رسیدن به قیمت پایینتر معنایی سخیف از مذاکره محسوب میشود. قیمت پایینتر باعث به وجود آمدن معامله بهتر نمیشود، فقط سود کمتری را عاید شما و شرکتتان میکند. هدف شما رسیدن به توافق درباره یک پروپوزال است و ارائه راهی که پیشنهادتان را ارزشمند کند. در واقع راه حلی که محصول یا خدمت شما ارائه میدهد، نقطه کانونی مذاکره است نه قیمت.
سه قانون از 12 قانون طلایی که همیشه و در همه مذاکرات چه ساده باشند چه پیچیده باید رعایت شوند، عبارتند از:
1. همیشه شروع کننده مذاکره باشید.
هرکسی که کنترل آغاز مذاکره را در دست داشته باشد تا انتها مذاکره را اداره خواهد کرد. بنابراین همیشه شما شروع کننده باشید. اگر اجازه دهید طرف دیگرآغازکننده مذاکره باشد، بدون آنکه خودتان هم متوجه شوید در اغلب موارد کنترل مذاکره را از دست میدهید. برای مثال وقتی شما از طرف مقابل میپرسید بودجه در نظر گرفته شده برای پروژه چقدر است شما به او اجازه دادهاید که مذاکره را شروع کند. بعد از آن به جای یافتن بهترین راه حل، زمانتان را صرف تعقیب اعدادی که او میگوید، میکنید.
وقتی اعداد خارج از توافقنامه که روی تصمیم موثر هستند، مرا به خود مشغول میکنند، حتی اگر شده بحث را قطع میکنم تا از اینکه طرف دیگر کنترل نقطه شروع را در دست داشته باشد، اجتناب کنم. به نظر عجیب میآید؛ ولی در تعاملات همیشه نقطه شروع اهمیت زیادی دارد. مثلا یک بار یکی از مشتریانم میخواست شرایط پیشنهادش را پیشاپیش بیان کند. مودبانه به او گفتم «ببخشید، از شما سپاسگزارم که میخواهید به من بگویید چه کاری میتوانید انجام دهید و میخواهم یک لحظه به من وقت بدهید تا ابتدا چیزی را که برای کار مشترک در نظر دارم بیان کنم. اگر از نظر شما اشکالی در آن وجود داشت آنگاه لطفا به من بگویید. این کار به من اجازه میدهد که نقطه شروع را در کنترل بگیرم.»
2. همیشه مذاکرات را مکتوب کنید.
بسیاری از فروشندگان حرفهای را دیدهام که در بحث و کار روی شرایط یک توافقنامه مرتکب اشتباه میشوند و ایدههایشان را بدون اینکه هرگز تبدیل به توافقنامهای مکتوب شود، بیان میکنند؛ اما به یاد داشته باشید که هدف از مذاکره رسیدن به یک موافقتنامه رسمی مکتوب است، نه داستان تعریف کردن یا صرف وقت برای گفتوگو کردن. من از اولین لحظهای که پروپوزال را ارائه میکنم به مدارکی که پیش روی مشتری نوشته شده است، ارجاع میدهم. این موضوع تمام نکات موافقتنامه را شامل و برای مشتری به صورت واقعی اجرا میشود. دلیل وجودی مذاکره،نوشته شدن همین اسناد است به علاوه صرف زمان برای گفتوگوهای غیر ضروری. اگر همزمان با مذاکره، توافقنامه را بنویسید، وقتی که تصمیم خرید قطعی شد، آمادهاید که بلافاصله آن سند مکتوب را برای امضا به طرف مقابل ارائه بدهید.
3. همیشه خونسرد باشید.
روی میز مذاکره میتواند صورت جلسه، غرور و احساسات وجود داشته باشد. مذاکرهکنندگان بزرگ میدانند در حالی که بقیه افراد حاضر در جلسه دیوانه وار در حال سرمایهگذاری روی منافع شخصی و احساسی بیفایده هستند، چگونه باید خونسردی خود را حفظ، فضا را مدیریت و راهحل ارائه کنند. فریاد کشیدن، عصبانی شدن، نام افراد را آوردن و آنها را مقصر جلوه دادن ممکن است احساس خوبی به شما بدهند؛ اما چنین رفتارهایی هنگامی که مشغول مذاکره هستید سودی برای شما نخواهند داشت. هنگامی که بقیه افراد حاضر در جلسه احساساتی میشوند، خونسرد باشید و از منطق برای مذاکره و پایان دادن به بحث استفاده کنید
منبع : ویوان نیوز