رهبران بزرگ (موفقان واقعی یعنی آنها که در بالای لیست یک درصد قرار دارند) همگی دارای یک وجه مشترک هستند آنها میدانند که مهمترین وظیفه یک رهبر یافتن و نگه داشتن افراد خوب است. یک تشکیلات بدون نفرات نمیتواند تولیداتش را بالا ببرد آنچه که به ارزش یک تشکیلات می افزاید، افراد درون آن است. سیستم ها پیر میشوند، ساختمانها کهنه میشوند دستگاهها فرسوده میشوند ولی افراد به تعالی میرسند، رشد میکنند و تاثیر گزار می شوند، در صورتی که از نعمت رهبری مسئول بهره ببرند که به ارزش تواناییهای آنها آگاهی داشته باشد. اگر شما هم میخواهید به یک رهبر موفق تبدیل شوید باید ضمن تعالی خود، دیگر رهبران اطراف خود را آماده نمایید. باید راهی بیابید تا آنچه مورد نظر شما است درک شده، صورت عمل به خود گرفته و توسط افراد گروه به مرحله اجرا در آیند. رهبر کل میتواند تصویر نهایی را ببیند، اما او باید با کمک رهبران دیگر تصویر ذهنی خود را به واقعیت تبدیل کند. اکثر رهبران، در اطرافشان مریدان زیادی دارند. به تصور آنها هرچه مرید بیشتر باشد موفقیت نیز بیشتر میشود. تنها معدودی از رهبران در اطرافشان رهبران دیگری را گرد میآورند. چنین رهبرانی برای تشکیلاتشان کسب ارزش مینمایند. آنان نه تنها مسئولیتشان سبکتر شده بلکه چشمانداز شان هم رشد کرده و توسعه می یابد.
اینکه کدامیک از کارکنان را پرورش می دهید واقعاً اهمیت دارد
برای این که در اطراف خود رهبران دیگری را گرد آورید بهترین کار ممکن این است که مناسب ترین آدم ها را یافته و آنها را آموزش داده و پرورش دهید تا تبدیل به بهترین رهبران ممکن گردند. تنها رهبران خوب قادر به تربیت دیگر رهبران میباشند میدانید چرا؟
چون نزدیکترین اطرافیان رهبر تعیین کننده سطح موفقیت آن رهبر هستند
صورت منفی این نظر نیز صحیح است یعنی نزدیکترین اطرافیان رهبر تعیین کننده سطح ناکامی های آن رهبر هستند به بیان دیگر نزدیکان رهبر مسئول فراز و فرود او هستند. البتهکه خود شخص است که میتوانند با تصمیم و توانایی خویش در توسعه و پرورش اطرافیانش در کسب این نتیجه مثبت یا منفی نقش تعیینکنندهای داشته باشد. ولی توانایی فرد در تشخیص معیارهای گزینش افراد نیز نقش مهمی ایفا می کند. هدف این نیست که جماعتی دنبالهرو را به دنبال خود بکشیم. به عکس، هدف تربیت رهبرانی است که این عمل را به صورت یک جنبش فراگیر درآورند. بیایید چند لحظه به پنج یا شش نفری که در تشکیلات شما بیشتر به شما نزدیک هستند فکر کنید. آیا در حال پرورش آنها هستید؟ آیا برای رشد آنها برنامهای دارید؟ آیا برای رهبری به صورت درستی مجهز و تربیت شده اند ؟آیا می توانند در حمل این بار مسئولیت کمکی برای شما باشند؟
رشد بالقوه یک تشکیلات به صورت مستقیم به توانایی های بالقوه افراد آن تشکیلات مربوط است. عجیب است که این همه پول، توان و تمرکز بازاریابی تشکیلات صرف بخش هایی میشود که هیچ بازده و رشدی ندارند. چرا این همه برای مشتری مد اری تبلیغ میشود درحالی که نفرات آموزش دیده جهت سرویس د هی به آنان را نداریم؟ به هنگام سرویس دهی، هرش مشتری تفاوت میان کارکنان آموزش دیده و آموزش ندیده را تشخیص میدهد. بروشورهای جذاب و شعارهای پرزرق و برق هرگز نمیتوانند کاستی و عیب های مدیریت ناصالح را پوشش دهند.
صلابت هر تشکیلاتی به طور مستقیم منوط به صلابت مدیر آن است. رهبر ضعیف یعنی تشکیلات ضعیف و رهبران قوی یعنی تشکیلات قوی. همه افت و خیزها به رهبر بستگی دارد.
معمولاً رهبران در توسعه دیگر رهبران ناکام میمانند. به دو دلیل: کمبود آموزش و یا نداشتن فکر درست برای اینکه به دیگران اجازه بدهند و آنها را برای کار کردن در کنارشان ترغیب کنند. غالباً رهبران به اشتباه فکر میکنند که به جای کار کردن با مردم باید با آنها رقابت کنند. رهبران خوب دارای ذهنی متفاوت از دیگران هستند.
بیایید به دو نظر مختلف از دو شیوه رهبری نگاهی داشته باشیم:
برنده شدن از طریق همکاری
برنده شدن از طریق رقابت
پیتر دراکر گفته است هیچ مسئولی از توان و کارآمدی افراد تحت امرش ضرر ندیده است. به عکس، اطرافیان دارای مهارت رهبری در بسیاری از اوقات در قبول بار مسئولیت شما را به عنوان یک مسئول یاری میدهند. به دو مورد از آنها اشاره می کنیم :
به عنوان یک رهبر گاهی اوقات توصیه های ضروری که مایل به شنیدن آن نیستید را می شنوید. این از مزایای داشتن رهبر در اطرافتان است داشتن آدمهایی که میدانند چگونه تصمیم گیری کنند. پیروان به شما آن چیزهایی را میگویند که شما دوست دارید بشنوید اما رهبران آن چیزهایی را می گویند که شما به شنیدن آنها نیاز دارید.
رهبران همقطار، کاری بیشتر از همکاری با رهبر انجام میدهند آنها همانند رهبر فکر میکنند و در نتیجه بار مسئولیت او را سبک میکنند در موقعیتهای حساسی چون تصمیم گیری ها، همفکری و راهنمایی دیگران ارزش فراوانی پیدا میکند
رهبران باعث جلب رهبران بالقوه به سوی خود میشوند. همانند پرندگان هم خانواده که معمولاً دور هم جمع میشوند، باید رهبر باشی تا رهبر را بشناسی، رهبر را پرورش دهی و رهبری را به نمایش بگذاری. باید رهبر باشی تا رهبر را به سمت خود جلب کنی.
به طور مسلم کشش و جاذبه اولین قدم برای پرورش دیگران است. با این ذهنیت، بسیاری از افراد در موقعیت رهبری هستند که توانایی انجام این تکلیف را ندارند. رهبران خوب قادر به جذب رهبران بالقوه هستند چون:
برای مثال شخصی که در موقعیت رهبری که نمره ۵ از نمرات ۱ تا ۱۰ را گرفته باشد نخواهد توانست نظر رهبری با نمره ۹ را جلب کند. شاید بپرسید چرا؟ جواب این است که به طور طبیعی چشم و ذهن رهبران در هر جمعی در پی یافتن افرادی است که همسطح یا بالاتر از خود آنها هستند. رهبری که فقط مدیران را در اطرافش گردآورده، برای انجام کارها باید به منابع و ابتکارات شخصی خود تکیه کند. بدون کمک دیگر رهبران که بار مسئولیت اش را سبک می کنند او فرسوده و ناتوان می گردد. اگر به تازگی از خود پرسیده اید که آیا خستهام و جواب تان هم مثبت است پس باید دلیل خوبی هم برای آن داشته باشید. "زیرا همه بار را خود به دوش میکشید".
گرانترین کارکنان شما آنهایی نیستند که حقوق بالایی دارند بلکه آنهایی هستند که غیرمولدند. پرورش رهبران وقت گیر و گران تمام میشود. معمولاً باید به آنها پول بیشتری بپردازید ولی آنها سرمایههای ارزشمندی هستند. آنها میتوانند روی کیفیت بالای یک فرد انگشت گذاشته و مشوق آنها شوند تا بیشتر تولید کرده و به ارزش تشکیلات بیافزایند. اکثر مردم فقط وقتی که دوست دارند تولید می کنند رهبران حتی اگر هم دوست نداشته باشند، تولید کننده هستند. رهبران خردمند کسانی را استخدام میکنند که بیشتر از آنها میدانند هدف والای یک رهبر باید این باشد.
منبع: پرورش کارکنان، جان ماکسول، ترجمه شمس آفاق یاوری، نشر فرا
دسترسی به اصل مقاله: https://goo.gl/WjYT7b