بابای دارا , بابای نادار

كتاب” بابای دارا , بابای نادار ” یكی از پرفروش ترین كتاب های مدیریتی چند سال اخیر است. نوسندگان كتاب، روش های آموزشی مدارس را برای عصر حاضر مناسب و كافی نمی دانند و معتقدند كه” مدرسه ها كارمند پرورند و نه كارآفرین پرور “ آموزش هایی كه برای عصر سازمان های بزرگ و بوروكراتیك مناسب بود، دیگر جواب گوی نیازهای سازمان های پیچیده، شبكه ای و مبتنی بر دانش امروز نمی باشند و در واقع فرزندان ما را برای دنیایی تربیت می كنند كه دیگر وجود ندارد.
      پیام اصلی كتاب این است كه :
 

” برای پول كار نكنید , بگذارید پول برای شما كار كند “   


در زیر داستان ” بابای دارا، بابای نادار“ به زبان رابرت كیوساكی ( یكی از نویسندگان كتاب ) به اجمال آمده است :

من دو بابا داشتم، یكی دارا و دیگری نادار. یكی بسیار درس خوانده و زیرك بود،  مدرك دكترا داشت و دوره چهار ساله كارشناسی را دو ساله گذرانده بود. از سه دانشگاه مدرك معتبر استانفورد، شیكاكو و نورث وسترن با استفاده از بورس كامل مدرك عالی گرفته بود. بابای دیگر هرگز نتوانسته بود كلاس هشتم را هم به پایان برساند.

هر دو مرد سخت كوش و در كار و زندگی خود پیروز بودند. درآمد هر دو نفر رضایت بخش بود. ولی یكی از آنان در زمینه مالی پیوسته مشكل داشت. بابای دیگر از ثروتمندترین مردان ایالت هاوایی شد. یكی پس از مرگ، دهها میلیون دلار برای خانواده و دیگران به ارث گذاشت. از دیگری تنها صورت حساب هایی به جا ماند كه می بایست پرداخت شوند.

  هر دو به من اندرزهایی دادند، ولی اندرزهای آن ها متفاوت بود. هر دو به درس خواندن سخت عقیده داشتند، ولی موضوعات یكسانی را توصیه نمی كردند.

اگر من یك بابا داشتم، ناچار بودم تا اندرزهای او را بپذیرم یا رد كنم. با داشتن دو بابا  این فرصت را یافتم تا دیدگاه های آنان را با هم بسنجم. دیدگاه یك مرد دارا با یك مرد نادار.

از آن جا كه من دو پدر اثر گذار داشته ام، از هر دو نفر چیز آموختم. ناچار بودم تا درباره اندرزهای هر كدام بیندیشم و از بررسی تاثیر اندیشه هر كدام بر زندگیش، بینش ارزشمندی پیدا كنم :برای مثال یكی عادت داشت كه بگوید ” از عهده من بر نمی آید .“ دیگری از به كار بردن این واژه ها پرهیز می كرد. به جای آن می كفت :

” چگونه می توانم از عهده این كار بر آیم ؟“ عبارت نخست حالت خبری داشت و عبارت دوم جنبه پرسشی. از عهده من برنمی آید مغز را از كار می اندازد و عبارت چگونه می توانم از عهده این كار برآیم، مغز را به حركت و جستجو وا می دارد. 

هر دو آن ها بینش مخالفی در اندیشیدن داشتند. یكی فكر می كرد كه ثروتمندان باید مالیات بیشتری بپردازند تا هزینه كسانی شود كه از امكانات زندگی بهره كمتری نصیبشان گردیده است. دیگری می گفت : مالیات ابزار تنبیه كسانی است كه بیشتر تولید می كنند و پاداش به آنانی است كه تولید نمی كنند.

یكی از آنان توصیه می كرد خوب درس بخوان تا در شركت معتبری استخدام شوی. دیگری توصیه می كرد، خوب درس بخوان تا بتوانی شركت ارزشمندی برای خود داشته باشی.

یكی از آنان می گفت دلیل اینكه ثروتمند نشده ام شما بچه ها هستید  و دیگری می گفت دلیل اینكه باید ثروتمند شوم، شما بچه ها هستید.

یكی عقیده داشت خانه ما بزرگترین دارایی خانواده  می باشد به عقیده دیگری خانه بزگترین بدهكاری است و هر كس بیشترین درآمدش را در خرید خانه سرمایه گذاری كند دچار دردسر می شود .

 به عقیده یكی دولت یا كارفرما می بایست نیازهای انسان ها را برآورده سازد. او همواره دل نگران اضافه حقوق، طرح بازنشستگی، مزایای بهداشتی و درمانی مرخصی و دیگر مزایای استخدامی بود و چنین می نمود كه تضمین شغلی برای تمام عمر و مزایای ناشی از آن، از خود شغل با اهمیت تر است. اما دیگری به خود اتكایی مالی فراگیر عقیده داشت و من را از استخدام رسمی مادام العمر در شركت ها منع می كرد.

 یكی به من آموخت كه چگونه شرح معرفی خود را بنویسم تا شغل های بهتری بیابم، دیگری چگونگی نوشتن برنامه های پرتوان مالی و كسب و كار را یادم داد تا شغل آفرینی كنم.

دست پرورده دو بابا بودن به من فرصت داد تا تاثیر اندیشه های هر كدام را در زندگی خودشان ببینم. دریافتم كه براستی انسان ها با اندیشه هایشان زندگی خود را شكل می دهند.

برای مثال بابای نادار پیوسته می گفت: من هرگز ثروتمند نخواهم شد. این پیش بینی هم به حقیقت پیوسته بود. از سوی دیگر، بابای دارا همواره خود را ثروتمند می دید. سخنانی از این دست بر زبان می آورد من یك مرد ثروتمندم. حتی هنگامی كه به شكست های مالی بزرگ دچار شده و نزدیك به نابودی بود، خود را هم چنان ثروتمند می پنداشت. خود را این چنین دلگرمی می داد :

” شكست خورده و نادار متفاوتند. شكست گذرا و ناداری همیشگی است.“

 بابای نادار می گفت: من به پول  علاقه مند نیستم. پول چه اهمیتی دارد. بابای دارا پیوسته می گفت: پول قدرت است.

شاید هرگز نتوان قدرت فكر را اندازه گیری كرده یا ستود، ولی برای من از همان زمان جوانی روشن شد كه باید در چگونگی معرفی و عرضه خود هوشیار باشم. دریافتم كه بابای نادارم به دلیل مقدار پولی كه، بلكه اندیشه ها و عمل او چنین  نتیجه ای بار آورده بود. به عنوان یك نوجوان، آگاهانه تصمیم گرفتم تا پیوسته متوجه برگزیدن اندیشه ها باشم. اندرز كدام را آویزه گوش كنم بابای دارا یا بابا نادار؟ به دست می آورد نادار نبود

هرچند كه دو مرد سخت برلزوم آموزش و یادگیری تاكید داشتند، ولی  دیدگاهشان در اینكه چه باید آموخت  متفاوت بود یكی از من می خواست تا خوب درس بخوانم، به درجات تحصیلی بالا برسم و برای پول درآوردن كار كنم. و دیگری مرا تشویق می كرد تا برای ثروتمند شدن درس بخوانم. دریابم كه پول چگونه كار می كند و چگونه می توان آنرا به خدمت خود بگیرم. پیوسته می گفت :” من برای پول كار نمی كنم،  پول برای من كار می كند.“

منبع: فرا كتاب ” بابای دارا  بابای نادار “ تالیف : رابرت كیوساكی و شارون لچتر/ ترجمه : عبدالرضا رضایی نژاد/ نقل از خانه مدیران جوان

۰۵ تیر ۱۳۹۵


محصولات مشابه