•از نگاه افرادی (مدرنیستها)كه اعتقاد دارند فرهنگ را می توان مدیریت كرد ،تئوری فرهنگ ،نوید بخش شكل های جدید نفوذ و كنترل مدیریت در سازمان است .این دیدگاه معتقد است چنانچه ارزشها وهنجارهارفتار را تحت تاثیر قرار دهند پس مدیریت می تواند با اشاعه هنجارها و ارزش های سازمانی مورد نظر ،رفتارهای مطلوب ونتایج آن را برای سازمان تضمین كرد.
•افرادی كه مخالف این ایده هستند و اعتقاد دارند كه فرهنگ را نمی توان مدیریت كرد اینگونه استدلال می كنند كه چون هنجار ها و ارزش ها ریشه در پیش فرضها و هنجارها دارند احتمال مدیریت فرهنگ ضعیف است .
•مدیران عالی سازمانبا نفوذ ترین اعضای یك فرهنگ سازمانی می باشند زیرا در دید دیگرانند و ساختار قدرت به نفع آنهاست و معمولا رفتارشان استانداردی برای دیگران محسوب می شودولی این تضمینی نیست كه اولا اعضا دقیقا نیات مدیران را درك كنند و یا سایر اعضا اینگونه عمل كنند.
•نگاه تفسیری اینگونه بحث می كند كه مدیران از توان بالقوهای برای تبدیل شدن به نمادها ی قدرتمند در درون سازمانها برخوردارند ،مدیران بعنوان نمادها ،معانی كه دیگر كاركنان به سازمان پیوند می دهند را به نمایش می گذارند،این استدلال تایید می كند كه مدیران خود بخشی از فرهنگ هستند بنابراین احتمالا از طریق نفوذ فرهنگی می توان فرهنگ را مدیریت نمود.
•به اعتقاد تفسیری ها مدیران مصنوعاتی هستند كه علاقمندند نماد شوند.
•هرگاه بدنبال تغییر هستند به جای تلاش برای مدیریت فرهنگ باید از طریق برنامه های تغییرفرهنگی بستر فرهنگی خود را مد نظر قراردهند
•سازمان را با آگاهی فرهنگی از چندگانگی معانی كه از شماو تلاش شما ساخته می شود میتوان مدیریت كرد
منبع:راهکار مدیریت