متن حكایت
مدیر فروش یك شركت قصد داشت از بین دو داوطلب، یكی را به عنوان كارمند فروش استخدام كند. یك خودكار برداشت و گفت: «یكی از این خودكارها را به من بفروشید.»
نفر اول خودكار را گرفت و پس از بررسی آن گفت: «این خودكار بسیار خوبی است. بدنه شفاف دارد و رنگ جوهر آن معلوم است و متوجه خواهید شد كه چه زمانی جوهر آن تمام میشود. ته خودكار به گونهای بسته شده است كه هیچ گاه جوهر آن به بیرون نشت نمیكند. در خودكار گیرهای دارد كه هم میتواند خودكار را در جیب شما نگاه دارد و هم از نشت جوهر به پیراهن شما جلوگیری كند. وقتی در خودكار را بردارید میتوانید آن را در سر دیگر خودكار قرار دهید و مطمئن باشید كه در خودكار را گم نمیكنید و همچنین موجب تعادل خودكار در هنگام نوشتن میشود.»
مدیر فروش كه تحت تأثیر قرار گرفته بود، خودكار را به نفر دوم داد. او خودكار را گرفت و آن را با یك فشار محكم و ناگهانی به دو نیم كرد و گفت: «شما به یك خودكار جدید نیاز دارید»
شرح حكایت
چیزی را كه مشتری به آن نیاز دارد بفروشید.